محل تبلیغات شما

سر بر شانه خدا بگذار تا قصه عشق را چنان زیبا بخواند
که نه از دوزخ بترسی و نه از بهشت
به رقص درآیی
قصه عشق، انسان بودن ماست
اگر کسی احساست را نفهمید مهم نیست
سرت را بالا بگیر و لبخند بزن
”فهمیدن” کار هر آدمی نیست…

احمد شاملو”

به نظر میرسید همه چیز مطابق خواسته هام پیش میرهمعدل ۱۹ دبیرستان و رتبه ۳ رقمی کنکور کارشناسی و کارشناسی ارشد اونم بدون استفاده از هیچ گونه سهمیه
معدل الف دانشگاه و حرفه ای که از کودکی عاشقش بودم
عاشق حرفه و تخصصم بودم و به سمت مسیر ها و چالش های هیجان انگیز سوق داده میشدم
اوضاع سلامتم خوبه و دوستان فوق العاده ای دارم و بالاترین لذت ها را میبردم به امروزم میاندیشیدم که رویای دیروزم بودادامه تحصیل با وجود  مخالفت هاو موانع فراوان.
در مورد آینده رویا پردازی میکردم :کتابم چاپ خواهد شد درمانگر موفقی خواهم شد .و از زندگی ام لذت خواهم برد
با گذر زمان کمی نگران شدم حوادث و اتفاقات. نیروهای منفی اطرافم خیلی زیاد شدند . اونقدر زیاد شدند که دنیا روی سرم خراب شد
درد و رنج زیادی تجربه میکردم
شبیه کسی بودم که تمام بدنش رو سوزانده بودند و روی سوختگی هایش نمک میپاشیدند .
گریه میکردم .زجه میزدم فغان از افرادی که کنارم بودند و وجودشان درد مرا زیادتر میکرد .
بارها و بارها انکار ،خشم،چانه زنی ،افسردگی و پذیرش را تجربه کردم .
با اینکه این سیلی یک خاطره به شمار می آید اما هنوز آثارش باقی مانده .‌‌.هنوز یادآوریش برام سخته .

تو این مسیر غم و اندوه،ترس و خشم زیادی بود‌‌‌تو این مسیر درد بود.

فریادی بود که صدایش را فقط خودم می شنیدم بار سنگینی روی دوشم بود که فقط خودم آن را میدیدم و حس می کردم این یک شکافت واقعیت بود .یک سیلی که واقعیت بر من نواخته بود .
اما یاد گرفتم به خشنودی درونی دست پیدا کنم یادگرفتم با خودم مهربون باشم.

.ادامه دارد .

با خود مهربان باشیم

به نام خدایی که دختر را آفرید

یک ,میکردم ,درد ,مسیر ,روی ,معدل ,بودند و ,تو این ,بود که ,این مسیر ,نه از

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها